به من گفتی
عشق خطی مستقیم است این چنین
و خطی بر فراز دریا کشیدی
من آن را نگریستم و آن گاه افق زاده شد
عشق ما مدیون تاریکی است
چه اگر ظلام نمی بود
من در تاریکی خویشتن
بر نور حضورت دل نمی باختم
غاده السمان
ترجمه : عبدالحسین فرزاد
از من نپرس چه خبر ؟
جز تو چیزی مهم نیست
چون تو شیرین ترین خبرم هستی
و گنجینه های دنیا بعد از تو
ذرات غبارند
از وقتی تو را شناختم
رؤیای سپیده دم و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم
صدای دریا و نوای موج و آوای باران را به یاد ندارم
ای تقدیری که در روحِ روح خانه کرده ای و شکل زمان را ترسیم می کنی
و روزم را با تار و پود عشق می بافی
از من نپرس که چه خبر ؟
سعاد الصباح
ترجمه: نرگس قندیل زاده
بیهوده آزاد می کنم
هوس های کولی ام را
از حضور سلطه گر نامحسوست
بیهوده با تبر حمله ور می شوم
به سایه ات
که بر دیوار زندگی ام افتاده است
دیوار ویران می شود و
سایه ات همچنان می ماند
از آن زنانی نیستم که عشق را
به پنکه ای زنگ زده تبدیل می کنند
که جز چرخیدن در سقف انتظار
هنر دیگری ندارد
حال آنکه عشق تو
مرا رها می سازد
حتی از عشق تو
اما دلم می خواست چهره ات
اولین چهره ای باشد که به من می نگرد
با نخستین نفس های گرم سال نو
غاده السمان
مترجم : زهرا ابومعاش
دلم میخواهد ساعتها ، و ساعتها
با تو زیر موسیقی باران راه بروم
دلم میخواهد
وقتی اندوه در من ساکن میشود
و بیتابی به گریهام میاندازد
صدایت را از تلفن بشنوم
سعاد الصباح
مترجم : اسماء خواجه زاده
چیزی مسخره
در دوستی ماست
از من می خواهی که
جامهی کریستین دیور بر تن کنم
و خود را به عطر شاهزاده موناکو
عطر آگین سازم
و دائرة المعارف بریتانیکا را
حفظ کنم
و به موسیقی یوهان برامز
گوش فرا دهم
به شرط اینکه
همانند مادر بزرگم بیندیشم
از من می خواهی که پژوهشگری چون
مادام کوری باشم
چون مادونا
و رقاصه ای دیوانه در شب سال نو
چونان لوکریس بورگیا
هم بدین شرط
که حجابم را همچون عمه ام حفظ کنم
و زنی عارف باشم چون رابعه عدویه ؟
اما فراموش کردی که به من بگویی
چگونه ؟
غاده السمان
ترجمه : عبدالحسین فرزاد
نه ساعتی به وقت زمستان
برای احساساتم وجود دارد
و نه ساعتی به وقت تابستان
برای شور وشوق من
همه ساعتهای دنیا
در یک زمان به صدا درمی آیند
وقتی که قرار من و تو از راه میرسد
همه ی ساعت های دنیا
در یک زمان از صدا می افتند
وقتی که بارانی ات را برمیداری و دور می شوی
سعاد الصباح
مترجم : وحید امیری
برایم بنویس
زیرا همهی گلهای سرخی که
به من هدیه کردی
در گلدان بلورین خود پژمردهاند
و تنها گلهای سرخ اشعارت که برایم سرودی
هنوز سر زندهاند
از همهی گلهای جهان
و همهی زمانها
تنها بوی عطر ، در اشعار باقی میماند
غاده السمان
به کدام خدا سوگند بخورم
که من
تمام این ساعات روز را
به تو فکر کردهام
و باز تو فکر میکنی که
نوشتههایم را خط زدهام
نامههای روزانهام را سیاه کردهام
قهوهیی نوشیدم
با مردهای دوروبرم خواب تو را کشیدهام
به کدام خدا سوگند بخورم
این چاهی که افعی دارد
چاهی که کژدم دارد
من بازش نکردهام
خدایی اگر باشد
به پاکی من سوگند خواهد خورد
خدایی سوگند میخورد که
میدانم فراموشش کردی
زیرا تو من را فراموش کردی
غادة السمان
مترجم : بابک شاکر
تو جادویی و بد
از اعتماد من به خود می هراسی
که آن را دامی می پنداری
و از گریز من بیمناکی
که آن را بی باکی می پنداری
ای یار اندوه
که از آستان من می گریزی
چونان پرنده ای که از گُمان می گریزد
و با قطب نما ، در راه گم می شود
پیش من آی بی هیچ هراسی
و با من شرکت کن
در خاطرات خنده آور حافظ شکافته
و در فوران شریان های بی حوصله
در شهرهای از یاد رفته
آه ! مرو ! میا
نزدیک مشو دور منشین
کوچ مکن به من مپیوند
مرا تباه مکن
مرا خمیده مساز
ما باید که پرواز کنیم
چون دو خطّ موازی با هم
که به هم نمی پیوندند
که نیز از یکدیگر دور نمی شوند
و عشق همین است
غاده السمان
اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم
قهوهخانهها به چه کار میآیند ؟
و اگر نتوانم بی هدف با تو پرسه بزنم
خیابانها به چه کار میآیند ؟
و اگر نتوانم بی هراس نامت را در گلو بگردانم
کلمات به چه کار میآیند؟
و اگر نتوانم فریاد بزنم دوستت دارم
دهانم به چه کار میآید ؟
سعاد الصباح
مترجم : اسماء خواجه زاده
پیش از آنکه متولد شوم
میدانستم که تو را دوست خواهم داشت
و بعد از اینکه به این جهان پا گذاشتم
هنوز دوستت داشتم
دوستت دارم
و دوست داشتن تو
بزرگترین دستاوردهای من به عنوان یک زن است
سعاد الصباح
مترجم : اسماء خواجه زاده
بامدادان بر جایگاهی سنگی می نشینم
و برایت نامه های عاشقانه می نویسم
با قلمی از پر جغد
که آن را در دواتی
در دوردست فرو می برم
دواتی ملقب به دریا
دستم را برای دست دادن با تو دراز می کنم
اما تو ساحل دیگر دریایی ، در آفریقا
گرمای دستت را احساس می کنم
در حالی که انگشتان مرا در خود گرفته است
آه ! چه زیباست داستان عشق من با شبح تو
غاده السمان
ترجمه : عبدالحسین فرزاد
وقتی عاشقم
احساس میکنم مثل پر سبک میشوم
روی ابرها راه میروم
نور خورشید را میدزدم
و ماهها را شکار میکنم
وقتی عاشقم
احساس میکنم دنیا وطن من است
میتوانم از روی دریا بگذرم
و هزاران رودخانه را رد کنم
میتوانم بدون گذرنامه این طرف و آن طرف بروم
مثل کلمات مثل افکار
وقتی تو محبوب من باشی
ترس و ضعفم از بین میرود
احساس میکنم قویترین زن روی زمینم
و با صدای بلند نام تو را
در پاریس ، لوزان ، و میلان بر زبان میآورم
و به تمام کافهها سر میزنم
کافه به کافه
و به کارگران جادهها
رانندگان اتوبوس
گلهای روی بالکن
و حتی مورچهها
و زنبورها
و گربههای خیابان میگویم
که من عاشقم
عاشقم
عاشقم
سعاد الصباح
برگردان : اسماء خواجه زاده
عشق تو مرا از بستر رخوتناکم
آزاد می کند
و از مرگ روزمره
و می گسلاند زنجیرهای نامریی را
که پیوند من است با
امروز، این ساعت و این شهر
که پیوند من است با
دیوارهای یکنواخت
با فریاد همسایگان پرگو
با فریاد روزنامه فروش با همان عنوان های مکرر
و با مگسان سمج تابستان
عشق تو مرا از جزئیات ابلهانه
آزاد می کند
تا آن گونه که هستم باشم
فرشته سپیده دم
که از گام زدن می پرهیزد
در آرزوی پرواز
عشق تو در من می رویاند
بال های شفاف فراوان
و پرواز می کنم
همچون پروانه افسانه ای
که تازه از پیله به درآمده باشد
عشق تو مرا از زندان لحظه
آزاد می کند
تا من و بی انتهایی
یگانه شویم
غاده السمان
ترجمه : عبدالحسین فرزاد
آقای من
از مبارزه دست نخواهم کشید
تا زندگی پیروز شود
و درختانِ جنگل برگ بیاورند
و عشق به خانهی مردگان وارد شود
که تنها عشق میتواند
مردگان را به حرکت درآورد
سعاد الصباح
برگردان : اسماء خواجه زاده
لعنت می کنم آن لحظه مبارک را
که قایقم به جزیره تو برخورد
و شکست
چه مبارک شکستنی
که عشق ساحل تو بود
لعنت می کنم آن لحظه مبارک را
و من طبق عادت می گریزم
در جاده های شهری که برای من نیست
در رؤیای مردی که به من تعلق ندارد
غاده السمان
مترجم : محبوبه افشاری
به تو میگویم بله
میگویم نه
میگویم بیا
میگویم برو
میگویم دوستت دارم
میگویم برایم مهم نیست
و همهی اینها را یکبار و در یک آن به زبان میآورم
و فقط تو همهی آنها را متوجه میشوی
و هیچ تناقضی بینشان نمیبینی
و قلبت به اندازهی کافی برای روشنایی و تاریکی
و تمام طیفهای نور و سایه جا دارد
حرفی نمانده
جز اینکه دوستت دارم
آن چاه عمیق و تاریک
که در آن سکنی گزیدهام ترک میکنم
بالِ من باش
تا دوباره به سوی خورشید و شادمانی
و سینهی تو پرواز کنم
موهبتی است که زندهام
فقط برای اینکه بتوانم تو را دوست داشته باشم
و غمانگیز است در حالیکه میتوانم اینهمه دوستت داشته باشم
میمیرم
غاده السمان
برگردان : اسماء خواجهزاده
گواهی میدهم
به گنجشکهایی که از چشمهای تو
تا قلب من پرواز میکنند
گواهی میدهم
که من
یکبار عاشقت شدم
و هنوز هم
غادة السمان
ترجمه : اسماء خواجه زاده
سال نو مبارک
سال نو مبارک
دوست دارم به همدیگر بگوییم عشق مبارک
کلمات چقدر تنگ می شوند وقتی که مثل دیگران می گوییم عشق مبارک
نمی خواهم که عواطف و احساساتم بازگوی آرزوهای دیگران باشد
عشق بسته بندی شده در پاکت های پستی را دوست ندارم
تو را دوست دارم در آغاز سال
همچنان که تو را در پایان سال
عشق بزرگتر از همه زمان ها همچنان که وسیع تر از همه مکان هاست
برای همین است که دوست دارم به همدیگر بگوییم عشق مبارک
عشق ، نظم رایج در کلمات و جملات را بر هم می زند
عشق ، اصول و قانون سرش نمی شود
بر نظام ها و ریشه ها می شورد
و می کوشد که همه چیز را در فرهنگ های عشق ورزی تغییر دهد
سعاد الصباح شاعر کویتی
مترجم : وحید امیری
من در شور عشقم
محبوب من
چه نعمت بزرگی است
اینکه صبحگاهان چشم باز کنی
و کسی را ببینی
که صدایش می کنی
محبوب من
چقدر خوب است که قهوه را
در دستهای تو بنوشم
و شب را در باغی معطربگذرانم
چه نعمت بزرگیست
اینکه زن
انسانی را بشناسد
که کلید عیب را به او هدیه می کند
و حامی اوست
من به همه ی زبانها ی دنیا دوستت دارم
آیا تو نام دیگری
به غیر از «محبوب من» داری ؟
سعاد الصباح