ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کشید کار ز تنهاییم به شیدایی
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی ؟
ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی
مرا تو عمر عزیزی و رفتهای ز برم
چو خوش بود اگر ، ای عمر رفته بازآیی
زبان گشاده ، کمر بستهایم ، تا چو قلم
به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی
به احتیاط گذر بر سواد دیدهی من
چنان که گوشهی دامن به خون نیالایی
نه مرد عشق تو بودم ازین طریق ، که عقل
درآمده است به سر ، با وجود دانایی
درم گشای ، که امید بستهام در تو
در امید که بگشاید ؟ ار تو نگشایی
به آفتاب خطاب تو خواستم کردن
دلم نداد ، که هست آفتاب هر جایی
سعادت دو جهان است دیدن رویت
زهی ! سعادت ، اگر زان چه روی بنمایی
فخرالدین عراقی