ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
جان خوشست ، اما نمیخواهم که : جان گویم تو را
خواهم از جان خوشتری باشد ، که آن گویم تو را
من چه گویم که آنچنان باشد که حد حسن توست ؟
هم تو خود فرما که : چونی ، تا چنان گویم تو را
جان من ، با آن که خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین ، که عمر جاودان گویم تو را
تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم تو را
بس که میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم ، صد داستان گویم تو را
قصهٔ دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم ، نمیدانم چه سان گویم تو را ؟
هر کجا رفتی ، هلالی ، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که : رسوای جهان گویم تو را
هلالی جغتایی