خواستم برایت شعری بنویسم آمدی و کنارم نشستی موهایت را باز کردی ... موهایت ریخت روی دفترم خواستم ادامه دهم دیدم لب هایت بوی بوسه گرفته و دکمه های پیراهنم دارند برای بوسیدن سر انگشتانت بی تابی می کنند خواستم... دیدم فایده ای ندارد دفترم را بستم این شعر هیچ وقت مجوز نمی گرفت!
محسن حسینخانی
نمی خواهم تو را عوض کنم خود تو بسیار بهتر از منی می دانی چه به صلاح توست نمی خواهم تو نیز مرا عوض کنی از تو می خواهم من را همان گونه که هستم بپذیری و به من احترام بگذاری این چنین می توانیم پیوندی استوار با ریشه در واقعیت و نه در رویا بنا نهیم
سوزان پولیس شوتز
با درود و سپاس از همراهی صمیمانه تون و شعر زیبایی که نوشتید مهربانو عزیز شاد باشید با مهر احمد
خواستم برایت شعری بنویسم
آمدی و
کنارم نشستی
موهایت را
باز کردی ...
موهایت
ریخت روی دفترم
خواستم ادامه دهم
دیدم
لب هایت بوی بوسه گرفته
و دکمه های پیراهنم دارند
برای بوسیدن سر انگشتانت
بی تابی می کنند
خواستم...
دیدم فایده ای ندارد
دفترم را بستم
این شعر هیچ وقت
مجوز نمی گرفت!
محسن حسینخانی
نمی خواهم
تو را عوض کنم
خود تو
بسیار بهتر از منی می دانی
چه به صلاح توست
نمی خواهم تو نیز
مرا عوض کنی
از تو می خواهم
من را همان گونه که هستم
بپذیری و به من احترام بگذاری
این چنین
می توانیم پیوندی استوار
با ریشه در واقعیت
و نه در رویا
بنا نهیم
سوزان پولیس شوتز
با درود و سپاس از همراهی صمیمانه تون و شعر زیبایی که نوشتید مهربانو عزیز
شاد باشید
با مهر
احمد