ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
قصدِ من فریبِ خودم نیست ، دلپذیر
قصدِ من
فریبِ خودم نیست
اگر لبها دروغ میگویند
از دستهای تو راستی هویداست
و من از دستهای توست که سخن میگویم
دستانِ تو خواهرانِ تقدیرِ مناند.
از جنگلهای سوخته
از خرمنهای بارانخورده سخن میگویم
من از دهکدهی تقدیرِ خویش سخن میگویم
بر هر سبزه خون دیدم در هر خنده درد دیدم
تو طلوع میکنی من مُجاب میشوم
من فریاد میزنم
و راحت میشوم
قصدِ من فریبِ خودم نیست ، دلپذیر
قصدِ من
فریبِ خودم نیست
تو اینجایی و نفرینِ شب بیاثر است
در غروبِ نازا ، قلبِ من از تلقینِ تو بارور میشود
با دستهای تو من لزجترینِ شبها را چراغان میکنم