دلتنگی

می‌دانی
در تنهایی نیست که دلتنگ تو می‌شوم
بلکه در جمع این‌چنین‌ترم

دلتنگی محصول غیبت نیست
محصول حضور است
حضور هر کس غیر از تو

بودن با دیگران
نبودن تو را بیشتر می‌کند
دیوارها و صندلی‌ها و تخت‌ها و
اتاق‌ها و خانه‌ها و خیابان‌های خالی نیستند
که جای خالی تو را باز می‌تابانند
بلکه آدم‌ها هستند

آدم‌ها ، آخ آدم‌ها
آخ از آدم‌هایی که هستند
اما تو نیستند
 
حسین وحدانی

نظرات 1 + ارسال نظر
Manizheh یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 ساعت 22:34 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

آدم‌ها،

من را به یاد تو نمی‌اندازند

این‌جا هیچ‌کس شبیه تو نیست...



من در شهر

و در بین این‌همه آدم

همیشه دل‌تنگ‌ام...



اما همین‌که دور می‌شوم

همین‌که به درختی، کوهی، چشمه‌ای برمی‌خورم،

تو را می‌بینم..

تو را که دشت‌ها،

روی دست‌هایت می‌خوابند

و رودها،

ادامه‌ی رگ‌های تواند...

و آب‌

آب ِ وحشی

که من را به نوازش ِ عریانی‌اش وامی‌دارد

تصویر آینه‌ی توست...



دلم که تنگ می‌شود برایت

کنار آتش می‌نشینم،

دریا می‌کشم و

به درختان فکر می‌کنم...



از: مریم ملک دار





سلام و عرض ادب

بسیار عالی

موفق و پیروز باشید

هنوز بدرود نگفته ای ، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشم هایت
و دلتنگی

جبران خلیل جبران


با درود و سپاس فراوان از حضور مدوام تون
و شعر فوق العاده زیبایی که نوشتید خانم منیژه عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.