زن زندگی ام

فقط کافی است در یک مهتابی
یا قاب پنجره
زنی درنگ کند
تا در همان لحظه که ظاهر می‌شود
همان کسی شود که ما او را
در زندگی‌مان کم داریم
و اگر بازوهایش را بالا آورَد
تا موهایش ، آن گلدان لطیف را ببندد
ناگهان اندوه ما چه شدتی می‌گیرد
و بدبختی‌مان چه جلوه‌یی می‌یابد

راینر ماریا ریلکه
مترجم : عباس پژمان

چشم‌هایم را تاریک کن

چشم‌هایم را تاریک کن
باز می‌توانم تو را ببینم
گوش‌هایم را ببند
باز می‌توانم صدایت را بشنوم
و بدون پاهایم می‌توانم به سوی تو بیایم
و بدون دهانم می‌توانم تو را به خود بخوانم
دست‌هایم را بشکن

باز تو را لمس می‌کنم
با قلبم آن‌سان که با دستم
قلبم را از حرکت باز دار
مغزم خواهد زد
و اگر به مغزم آتش بزنی
تو را در خون خویش خواهم برد

راینر ماریا ریکله 
مترجم : فرشته وزیری‌نسب