ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دو مرد در جهان هستند
که همواره راه را بر من میبندند
یکی همانی است که عاشقش هستم
و آن یک ، اوست که عاشق من است
یکی در رویاهای شبانه من
که در روح تاریک من خانه کرده است
و آن یک در کنار دریچه قلبم ایستاده است
که هیچ زمانی به درون راهش نخواهم داد
یکی که مرا فوت کرد
چون نسیم شادی آفرین بهاری
و آن یک که همه زندگیش را به من داد
بدون اینکه ساعتی در کنارم بیاساید
یکی که در آوازی از خون تن میشوید
در همخوابگی پاک و آزاد
و آن یک که یگانه ای است با روزی کسالتبار
که در رویاهایش غرق می شود
هر زنی بین این دو ایستاده است
عاشق است
معشوق است
و پاک
فقط
یکبار در هر صد سال اتفاق می افتد
که هر سه را با هم تنیده شوند
ذوب شوند
و یکی شوند
Tove Ditlevsen شاعر دانمارکی
ترجمه : مصی پوینده